ماجرای باند سرقت «طیب» «رضا» و پسرخاله‌اش

جمعه،۲۴ آبان ۱۳۹۸ - ۱۵:۴۶
گفت‌وگو با سارق سابقه‌داری که در خانه هوشمند دستگیر شد
ماجرای باند سرقت «طیب» «رضا» و پسرخاله‌اش

گروه اجتماعی>حوادث- همین چند روز پیش بود که از زندان آزاد شد. پدر و مادرش دوره افتادند تا از شاکیانش رضایت بگیرند. آنها نمی‌خواستند «رضا» بیشتر از این در زندان باشد.می‌ترسیدند که همنشینی با خلافکارها اوضاع فرزندشان را بدتر کند. رضا به جرم سرقت‌های سریالی خانه به زندان افتاده بود.

به گزارش پیام ایران ،  پدر و مادر پیر این سارق ٢٧ساله، رضایت همه شاکی‌های پرونده را گرفتند؛ به جز یکی از آنان. قرار بود رضا پس از خلاص‌شدن از زندان خودش این شاکی را راضی کند. همین هم شد تا او با وثیقه از زندان بیرون آمد. قرار بود بعد از این رضا سر به راه شود و آبرومند زندگی کند.

در واقع این خواسته پدر و مادر این جوان سابقه‌دار بود، اما همه این خواسته‌ها نقش برآب شد. رضا از همان فردای آزادی، راه قبلی را در پیش گرفت. او فکر دیگری در سر داشت؛ می‌خواست یک‌شبه پولدار شود. زندگی لاکچری با خودروی مدل بالا؛ رویاهای او پول زیادی می‌خواست. همین هم شد تا یک نقشه به ظاهر بی‌نقص بکشد. نقشه‌ای که البته فقط روی کاغذ و در صحبت بی‌ایراد بود. «رضا» با پسرخاله‌اش و یکی از هم‌بندانش گروهی تشکیل دادند.

هدف آنها خالی‌کردن خانه‌ها بود. در آخرین هدفشان خانه‌ای اشرافی در شمال تهران را شناسایی کردند. از ظاهرِخانه معلوم بود هیچ دزدی دست خالی از آن برنمی‌گردد. رضا و دوستانش هم فریب همان ظاهرش را خوردند. این سه سارق جوان وقتی وارد خانه شدند، تاره فهمیدند که همه جای خانه دوربین دارد. اما آنها دل را به دریا زدند و کارشان را ادامه دادند، اما شرایط بدتر از آنی شد که این سارقان فکرش را می‌کردند. در واقع سیستم ایمنی و ضدسرقت خانه اشرافی امکان رد‌وبدل‌شدن به لحظه صدا و تصاویر را داشت. با این‌همه اما این سارقان بی‌اعتنا به همه اینها، به دنبال پول و طلا در خانه اشرافی بودند که پلیس از راه رسید.

حالا آن‌طور که سردار کیوان ظهیری، رئیس‌پلیس پیشگیری تهران بزرگ می‌گوید: «ماموران کلانتری ١٢٢ دربند دو پسرخاله دزد را درحین سرقت دستگیر کردند و همدستان‌شان «طیب» فراری شد.» آنچه در ادامه می‌خوانید، گفت‌وگوی خبرنگار «شهروند» با رضا یکی از دستگیرشدگان این باند سرقت است:

دستگیری دزد منازل

از چه زمانی سرقت را شروع کردی؟

تقریبا دو‌سال‌ونیم پیش بود. با یکی از دوستانم اولین سرقتم را شروع کردم. به خانه‌ها می‌رفتیم و دزدی می‌کردیم، تا اینکه چندماه بعد دستگیر شدیم.

 چندوقت در زندان بودی؟

دو‌سال در زندان بودم. چند شاکی داشتم. خانواده‌ام توانستند از همه شاکی‌ها رضایت بگیرند، به جز یک‌نفر. برای آخرین پرونده‌ام هنوز رضایت نگرفته بودم که توانستم با قید وثیقه از زندان آزاد شوم. قرار شد وقتی آزاد شدم، رضایت آخرین شاکی را هم بگیرم.

چرا دوباره به دزدی ادامه دادی؟

وقتی آزاد شدم، اصلا قصد سرقت دوباره نداشتم؛ توبه کرده بودم و می‌خواستم زندگی درستی داشته باشم. خانواده‌ام برای اینکه رضایت بگیرند، خیلی سختی کشیده بودند و برای همین می‌خواستم همه زحمات‌شان را جبران کنم؛ اما نشد. باز هم وسوسه‌ام کردند. ماجرا از این قرار بود که من در دو ماه آخر در زندان با مردی به نام طیب آشنا شدم؛ طیب سارق حرفه‌ای بود. او گفت وقتی آزاد شدیم با هم یک باند تشکیل دهیم. من قبول نکردم. دو ماه پیش آزاد شدم و پیش پسرخاله‌ام رفتم. وقتی حرف‌های طیب را به او گفتم، او گفت اگر این کار را انجام دهیم، پولدار می‌شویم و می‌توانیم خودروهای خارجی و مدل‌بالا سوار شویم. آن‌قدر گفت که من تصمیم گرفتم باز هم سرقت‌ها را شروع کنم.

 مشکل مالی داری؟

مشکل مالی زیادی ندارم؛ اتفاقا طیب و پسرخاله‌ام پولدار هستند. پسرخاله‌ام یک سفره‌خانه دارد. خودروی زیر پای طیب هم اوپتیما است؛ فقط برای پول بیشتر و زندگی راحت‌تر دست به این کار زدیم.

چه زمانی  این باند سرقت را تشکیل دادید؟

طیب دیرتر از من آزاد شد. او تقریبا سه هفته پیش از زندان آزاد شد و بلافاصله با من تماس گرفت که جواب مرا بداند. من هم به او جواب مثبت دادم. او هم پیش من و پسرخاله‌ام آمد و با هم یک باند سرقت منزل تشکیل دادیم و نقشه‌های سرقت را کشیدیم.

در این مدت  به چند خانه دستبرد زدید؟

در مدت ٢٠ روز، از ١٢  خانه  دزدی کردیم.

چه چیزهایی سرقت می‌کردید؟

فقط پول و طلا می‌دزدیدیم؛ به وسایل بزرگ دست نمی‌زدیم.

چطور دستگیر شدید؟

در آخرین سرقت خانه مجهز به دوربین  مداربسته حرفه‌ای بود. یعنی هم بلندگو داشت و هم میکروفن؛ وقتی وارد خانه شدیم تازه متوجه این دوربین شدیم. ناگهان صدای صاحب خانه را شنیدیم که از بیرون و پشت بلندگو با ما حرف می‌زد. گویا به محض وارد‌شدن به آن خانه، صاحب‌خانه ما را دیده بود. او گفت در خانه‌اش چه کار می‌کنیم. سریع‌تر بیرون برویم. حتی گفت که به پلیس زنگ می‌زند. ما هم فکر کردیم تا پلیس بیاید می‌توانیم پول و طلا را برداریم و فرار کنیم؛ اما موفق نشدیم. وقتی داشتیم فرار می‌کردیم، ناگهان با ماموران کلانتری مواجه شدیم که ما را دستگیر کردند.

 با ماموران درگیر شدید؟

وقتی ماموران رسیدند ما به سمت آنها سنگ و کاشی پرتاب کردیم، خیلی ترسیده بودیم و می‌خواستیم هر طور شده فرار کنیم. اولش موفق هم شدیم و توانستیم سوار خودروی اوپتیما شویم؛ اما هنوز چند متری نرفته بودیم که ماموران در تعقیب و گریز با شلیک سه گلوله خودرو را پنچر و ما را متوقف کردند. این‌بار با پای پیاده فرار کردیم اما من و پسرخاله‌ام دستگیر شدیم و طیب هم موفق به فرار شد.
چرا با خودروی اوپتیما سرقت می‌کردید؟

روزی که با طیب نقشه این سرقت‌ها را می‌کشیدیم، او گفت که با خودروی اوپتیمای او به سرقت برویم. می‌گفت چون این خودرو لوکس است، به آن شک نمی‌کنند. برای همین یک روز یک  پلاک ام‌وی‌ام  از  خودرویی که در خیابان پارک شده بود، سرقت کردیم و آن را روی اوپتیما نصب کردیم. در تمام سرقت‌ها با همین اوپتیما می‌رفتیم تا کسی شک نکند که ما سارق هستیم.

انتهای پیام/

منبع: روزنامه شهروند

کد خبر: 9211