چگونه تمایلات نژادپرستی را متوقف کنیم؟

سه شنبه،۰۸ مهر ۱۳۹۹ - ۱۸:۱۳
چگونه تمایلات نژادپرستی را متوقف کنیم؟

گروه اجتماعی - سالها پیش با پسر ۵ ساله ام سوار هواپیما شدیم. پسرم خیلی خوشحال بود که با مادرش سوار هواپیما شده است.  او به هر طرف نگاه و همه چیز را کنترل و بررسی می کرد؛ حتی مسافرین اطرافمان را.

مردی را دید و گفت: او شبیه پدرم است. نگاه کردم. او اصلا شبیه شوهر من نبود. اطراف را نگاه کردم و متوجه شدم او تنها سیاهپوست حاضر در هواپیماست. فکر کردم با پسرم صحبت کنم و بگویم همه سیاهپوست ها شبیه هم نیستند.  پسرم، سرش را بلند کرد و به من گفت : امیدوارم آن مرد هواپیما را سرقت نکند.  من گفتم : چی؟ چی گفتی؟ و او جواب داد : خب گفتم امیدوارم آن مرد هواپیما را نرباید.  من پرسیدم : چرا این حرف را می زنی؟ تو می دانی پدرت هواپیما نمی دزدد.  پسرم گفت بله بله خب من می دانم. گفتم پس چرا این حرف رو باید بزنی؟!  غمگینانه به من نگاه کرد وگفت : نمی دانم چرا این حرف را زدم. نمی دانم چرا این طور فکر کردم.

ما در چنین طبقه بندی نژادی شدیدی زندگی می کنیم که حتی یک بچه ۵ ساله هم بدون هیچ شرارت و نفرتی می تواند بگوید که چه چیزی اتفاق می افتد.  ارتباط بین پوست سیاه و جنایت باعث شده چنین فکری به ذهن پسر ۵ ساله من و    همه ی کودکان و همه ما راه پیدا کند.  ذهن ما با نابرابری نژادی در سراسر دنیا شکل گرفته و داستان هایی که به ما کمک می کند تا به نابرابری هایی که می بینیم معنا ببخشیم.  «این انسان ها جنایت کار هستند.» «آنها خشن هستند.» « از آنها باید ترسید.»

تیم تحقیقاتی دانشگاه استنفورد افرادی را به آزمایشگاه آوردند و ما نور روی صورت آنها انداختیم. احساس می کردیم با تاباندن نور سریع و واضح روی صورت های سیاه (تیره رنگ) تصاویر محو و کدری از اسلحه دیده می شود.  این تعصب، فقط آنچه را می بینیم کنترل نمی کند بلکه آنجایی که می بینیم را نیز تحت تأثیر قرار می دهد.  متوجه شدیم وقتی افراد وادار به فکر کردن راجع به خشونت می شوند صورت های آنها به سمت سیاه پوست ها برمی گردد و نه به سمت سفیدپوست ها.  وقتی افسران پلیس وادار به فکرکردن راجع به شلیک، دستگیری و توقیف و جلب می شوند چشمانشان به صورت سیاه پوستان خیره می شود.

این تعصب روی کل سیستم قضائی جنایی ما اثر گذاشته است.  آمارهای زیاد متهمین محکوم به مرگ نشان می دهد سیاه پوستان دوبرابر بیشتر  از سایرین، شانس دریافت حکم مرگ دارند، بویژه وقتی قربانی آنها سفیدپوست باشد. این تأثیر حتی اگر شدت جنایت و جذابیت متهم را کنترل کنیم به اندازه خود کافی است.  موضوع این نیست چه چیز را کنترل می کنیم.  ما دریافتیم که سیاه پوست ها متناسب با سیاهی و ویژگی های فیزیکیشان مجازات می شوند، هرچه سیاه تر باشند، بیشتر مستحق مرگ هستند. 

این تمایلات روی اصول انضباطی دانش آموزان از سوی معلمان نیز تأثیر گذاشته است. من و همکارانم متوجه شدیم که معلمان تمایل ابراز خشونت بیشتری در برابر قانون شکنی دانش آموزان سیاه پوست دوره متوسطه نسبت به دانش آموزان سفیدپوست دارند.

در مطالعه اخیر متوجه شدیم معلمان، با دانش آموزان سیاه پوست به صورت گروهی ولی با سفیدپوستان به صورت فردی برخورد می کنند.  به عنوان مثال اگر یک دانش آموز سیاه پوست خطایی مرتکب شود و چند روز بعد سیاه پوست دیگری مرتکب خطا شود، معلم دانش آموز سیاه پوست دوم را دو برابر مجازات می کند. انگار گناهان یکی روی دیگری انباشته می شود.

ما برای معنابخشیدن به دنیا و برای کنترل و پیوستگی محرک هایی که دائما با آن بمباران می شویم، آن را طبقه بندی می کنیم.  این طبقه بندی و تعصبی که پرورش می دهیم باعث می شود ذهن ما خیلی سریع و مؤثر قضاوت کند. ما این کار را به صورت غریزی براساس الگوهای قابل پیش بینی انجام می دهیم. درعین حال، همانگونه که طبقه بندی ها را درست       می کنیم، عجولانه تصمیم می گیریم و تعصب را  تقویت می کنیم.  بنابراین همان چیزهایی که به ما کمک می کند تا دنیا را ببینیم می تواند باعث شود چشم ما به روی آن نیز بسته شود. آنها انتخاب های ما را بدون درگیری (اختلاف عقیده) و بی دردسر می کنند. ولی هزینه سنگینی مطالبه می کنند.  

پس چه کار می توانیم بکنیم؟  همه ما از تعصب آسیب دیدیم ولی همیشه از روی تعصب عمل نکردیم.  شرایط خاصی برای زنده نگه داشتن تعصب هست و شرایط دیگری نیز برای سرکوب.

بگذارید مثالی بزنم.  بسیاری ازمردم با شرکت Nextdoor آشنا هستند. هدف آنها ایجاد همسایگی های قوی و محکم، سالم و امن است. برای همین پیشنهاد ایجاد فضای آنلاینی که همسایگان بتوانند جمع شوند و اطلاعات خود را مبادله کنند، مطرح کردند. ولی شرکت، خیلی زود متوجه شد مردم مشکلات نژادی با تصاویر پروفایلها دارند.  در بسیاری از روش ها، آنچه ما به صورت آنی یا فی البداهه رفتار می کنیم انعکاس رفتار ما در جهان است.  ولی ما نمی خواهیم سیستم آسانی ایجاد کنیم تا تعصب را تقویت کنیم و نابرابری ها را عمیق تر کنیم به جای اینکه آنها را از بین ببریم. 

بنیان گذار شرکت Nextdoor  ، با من و چند همکارم در استنفورد جلسه ای داشت تا ببیند چه کار باید بکند.  آنها دریافتند برای محدود کردن پروفایل های نژادی در پلت فرم ها، باید حساسیت هایی اضافه کنند، یعنی مردم را آرام کنند. آنها این کار را با افزودن چک لیست ساده ای انجام دادند.  سه آیتم به لیست اضافه کردند.  اول اینکه مکث کرده و فکر کنند «این فرد چه کاری کرده که مظنون (مشکوک) به نظر می رسد؟» گروه سیاه پوست، زمینه  مظنونیت نیست.  دوم اینکه از آنها خواسته شد خصوصیات ظاهری افراد را توصیف کنند نه نژاد و جنسیت.  سوم آنها متوجه شدند بسیاری از مردم نمی دانند پروفایل نژادی چیست چون با آن اصلا سر و کار نداشته اند. Nextdoor  تعریفی ارائه کرد و به آنها گفت که به شدت از آن بپرهیزند.  اکثر شما علائمی در فرودگاه ها و ایستگاه های مترو دیدید که «اگر چیزی دیدید، حرفی بزنید.» شرکت Nextdoor سعی کرد معنی این عبارت را مشخص کند. «اگر مورد مشکوکی دیدید، دقیق بگوئید.» و با استفاده از این استراتژی و آرام کردن مردم،  شرکت توانست مردم را تا حدود ۷۵ درصد کنترل کند.

اکثر مردم به من می گویند شما نمی توانید در هر موقعیتی، هر متنی و به خصوص برای کسانی که همیشه تصمیمات لحظه ای می گیرند، استثناء اضافه کنید.  ولی معلوم شد ما می توانیم در شرایط زیادی بیش از آنچه که فکرش را می کردیم استثناء اضافه کنیم.  من و همکارانم با اداره پلیس اکلند در کالیفرنیا همکاری کردیم تا تعداد فرمان ایست به کسانی که هیچ جنایت جدی مرتکب نشده اند را کاهش دهیم.  این کار را با کمک این سوال انجام دادیم؛ قبل از دستور ایست از خود بپرسند آیا این ایست، هوش- محور است؟ بله یا خیر؟ به عبارت دیگر، آیا من اطلاعاتی از قبل دارم که این شخص به جرم یا جنایت مشخصی مرتبط می شود؟ با اضافه کردن این سوال به فرمی که افسران در طول ایست پر می کنند باعث می شود آنها     آرام تر شوند، مکث کنند و بیاندیشند « چرا من به این شخص گفتم اتومبیل را کنار بزند؟»

در سال۲۰۱۷ قبل از آنکه ما سؤال هوش محور ر ا به فرم اضافه کنیم، افسران پلیس، حدود ۳۲۰۰۰ ایست به خودروهتی عبوری داده بودند.  سال بعد پس از افزودن آن سؤال، آمار به ۱۹۰۰۰ ایست کاهش یافت.  ایست های آمریکائی های آفریقایی تبار تا ۴۳ درصد کاهش یافت و توقف کمتر سیاه پوستان، باعث ایجاد خطر بیشتر در شهر نشد.  درحقیقت، کاهش آمار جنایت ادامه یافت و شهر برای همه امن تر شد.

بنابراین یک راه حل توانست کاهش ایست های غیرضروری باشد.  راه حل دیگر ناشی از ارتقای کیفیت ایست هایی که افسران پلیس انجام می دادند، بود. تکنولوژی اینجا به کمک ما آمد.  همه ما راجع به مرگ جورج فلوید می دانیم زیرا کسانی که سعی کردند به اوکمک کنند با دوربین گوشی های هوشمند خود از آن درگیری مرگبار و وحشتناک فیلمبرداری کردند.  ما همه نوع تکنولوژی داریم ولی از آن خوب استفاده نمی کنیم.  اکنون ادارات پلیس سراسر کشور باید لباس های مجهز به دوربین بپوشند تا نه تنها درگیریهای شدید و وحشتناک بلکه تعاملات روزمره را ضبط کند.

ما با تیمی  از رشته های مختلف دانشگاه استنفورد از تکنیک های یادگیری ماشینی برای تجزیه وتحلیل تعداد زیادی از درگیری ها کردیم تا به فهم بهتری از آنچه در ایست های تردد عادی اتفاق می افتد، برسیم.  چیزی که متوجه شدیم این است که حتی وقتی افسران پلیس حرفه ای رفتار می کنند، لحن صحبت آنها با رانندگان سیاه پوست نسبت به رانندگان سفیدپوست از احترام کمتری برخوردار است. در حقیقت، از نوع گفتار افسران پلیس، ما می توانیم  پیش بینی کنیم آیا با راننده سیاه پوست صحبت می کنند یا سفیدپوست.

مشکل اصلی اینجاست که قسمت اعظم فیلم دوربین های اداره پلیس برای اینکه ببینند در خیابان چه اتفاقی می افتد یا تعلیم افسران استفاده نمی شود. این موضوع شرم آور است.  چطور یک ایست عادی تبدیل به یک درگیری مرگبار می شود؟ چطور این اتفاق برای جورج فلوید افتاد؟ چطور برای دیگران این اتفاق می افتد؟

پسربزرگم ۱۶ ساله بود که متوجه شد وقتی سفیدپوستان به او نگاه می کنند، می ترسند. او می گفت: آسانسورها بدترین وسیله است، چون وقتی در‌ آن بسته می شود، آنها در فضای تنگی با کسانی که فکر می کنند که سیاه پوستان خطرناک هستند، گیر می افتند.  پسرم معذب بودن آنها را حس می کرد و به آنها لبخند میزد تا خیال آنها را راحت کند و آرامش ببخشد. وقتی صحبت می کردند،  راحت تر می شدند و آسان تر نفس می کشیدند. من فکر می کردم او مثل پدرش یک فرد برون گرا است ولی در آن لحظه و در آن گفتگو متوجه شدم که لبخند او نشانه ی این نیست که می خواهد به غریبه ها وصل شود بلکه طلسمی است برای حمایت خود. مهارتی است که وی در هزاران بار سوارشدن آسانسور به آن مجهز شده است.  او یاد گرفته است که چطور خود را با تنش ناشی از رنگ پوستش تطبیق دهد و زندگی خودش را به خطر بیندازد.  

می دانیم تعصب مانند رشته سیم در مغز است و یکی از راه های قطع این تعصب، مکث کردن و اندیشیدن به فرضیات است.  ما نیاز داریم از خودمان بپرسیم : وقتی وارد آسانسور یا هواپیما می شویم چه فرضیاتی همراه خود می بریم ؟ یا چطور می توانیم از تعصبات ناخودآگاه، آگاه شویم؟ چه کسی فرضیات را ایمن نگه می دارد، چه کسی آنها را به خطر می اندازد؟ تا زمانی که ما به این سؤالات توجه نکنیم و به مدارس، دادگاه ها، ادارات پلیس و هر سازمان دیگری اصرار کنیم همین کار را انجام دهند، به تعصب اجازه می دهیم چشمان ما را نسبت به حقیقت کور کند و اگر این کار را بکنیم، واقعا هیچکدام در امان نیستیم.

منبع: TED

ترجمه: سودابه پورنژاد

کد خبر: 12276