بلوغ تفکر در حوالی الدورادو

دوشنبه،۰۸ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۸:۳۳
بلوغ تفکر در حوالی الدورادو

گروه کتاب آنلاین - شاید بلوغ در ذات و معنای کلمه، معانی مختلف داشته باشد، اما هر ذهن اولین تفسیر از دیدگاه خود را در نظر می آورد. ولی بلوغ واقعی در ذهن کسانی درست تفسیر و تعبیر می شود که در پسوند و پیشوند گفته تامل بیشتری دارند.

در  پیام ایران  می خوانید، بلوغ در معنای لغوی بالغ و کامل است و بلوغ در جسم بیشترین توجه را در ذهنیت رهبری می کند و بلوغ تفکر رتبه ی دوم هواداری در معنای ذهنی بشمار می رود و فارغ از این که بلوغ در تمام مراحل زندگی ما جاری و اتفاق می افتد و ما نیازمند تمام مراحل بلوغ هستیم و هر مرحله از بلوغ شادمانی روحی به دنبال دارد.

سرزمین مادری برای لذت درونی هر انسان، بلوغ در تفکر خواهد بود که حقیقت زندگی را در چشمان فرد بالغ عریان می سازد و ارزش هایی گران بها است و در طبقه بندی های ذهن بالغ آرزوهایی چون جاودانگی و ثروت بی انتها و قدرت مطلق پیش شرط رسیدن به لذت واقعی نیست.

در طول تاریخ بشریت کسی به اوج و غایت لذت و عرش اعلای آگاهی مطلق نرسیده و نخواهد رسید.چرا که زندگی کوتاه صد ساله مجالی برای درک هستی و آفرینش نیست و هیچ شاخه ای از علم و معرفت را درجه ی پایانی نبوده و نیست.علم و  تکنولوژی هر روز از روز گذشته پیشی می گیرد، نظرات تکمیل و اصلاح می شود و تعیین سقف برای هیچ دانشی شایسته نیست، هیچ مفید و مطلوبی قطعیت مطلق به همراه ندارد و هیچ دانشی به تکامل مطلق نخواهد رسید چرا که حیات هر روز در حال تغییر است.

بلوغ در تفکر را به نوعی می توان اینگونه در پذیرش حقایق بیان کرد، ما دانایانی هستیم که بر هیچستان دانا هستیم و به میزان عمر اندک و فراخور حال و روزگار و شغل و محل سکونت و فرهنگ دانسته ها و داشته ها و تجاربی داریم و در ترازوی ارزش گیتی هیچ بشمار میرود، همانند تمام انسان های تاریخ بشریت که آمده اند و رفته اند و هیچ نام و اثری از از آنها نیست جز جمجه و استخوانی خشک که عقاید و ارزشهای خود را همانند گوشت و پوست خود به فراموشی و جمود مطلق تاریخ برده اند.

ما نیز خواهیم رفت و هیچ چیز باقی نخواهد ماند، چرا که در ذات، تاریخ انقضا منتظر جسم و موجودیت عقاید و احساسات ما به انتظار نشسته و راه گریز و مفر وجود ندارد.

در بقا و موجودیت عمر هر انسان دو حالت غالب است، برخی برنده های زندگی لقب دارند و برخی بازنده های عمر هستند و این فرضیه را معیاری نیست جز لذت حقیقی و ارضا شدن هر روزه از زندگی و لذت را به خدمت گرفتن و آدابته کردن با روحیات شخصی و فاکتور هایی که رنج ها رنگ لذت باشد و لذت بهار در بهار رویش درون و قلبی تپنده به رویش احساس و قالب شکنی و دوری از  افکاری پوسیده که شخصیت و قضاوت دیگران در آن سهیم باشد و تنها قربانی وجودی باشد که بر آن حاکم هستیم و تحمیل رنج بر خود برای دیگری ارزش باشد، و فداکاری هایی پوچ در آن موج خواهد زد که زمان و گذشت تاریخ عمر ما، از آن طنزی تلخ خواهد ساخت.

در واقع اگر انسان در طول تاریخ به بلوغ رسیده بود، کلمه ی افسوس در هیچ فرهنگی وجود و معنایی نداشت و یکی از نشانه هایی که انسان هنوز به بلوغ در تفکر نرسیده است، وجود حس و احساس افسوس در ذهن، زندگی، گذشته و حال ما است که نشان می دهد در واقع و عمل به بلوغ در تفکر نرسیده ایم و تا بلوغ تفکر راه طولانی در پیش است که تعصب در آن روزگار نیست و هر روز حاصل تغییر است و با حال خوش  غرق در لذتی می شویم که جان دادن و فرارسیدن مرگ در نگاه واقعی لذت می شود.

گاه زندگی در مرداب خانه دارد، اما باز مانند بلوغ اولین تعبیر و تفسیر فرسنگ ها با کلام واقعی فاصله دارد، و مرگ و زندگی معانی گسترده دارد و مرگ نابودی مطق نیست و زنده بودن با زندگی کردن دو سوی یک پاره خط هستند که کمتر ذهن و عقل سلیمی در آن تفکر دارد و به بلوغ تفکر در این زمینه رسیده باشد.

سیاوش عباسی

 

کد خبر: 15056